آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

برای آوین عزیز

نقاشی دختر مامان

مداد دستم هست و دارم یه الگوریتم را پیاده می کنم به زور از دستم می کشی و می گی "مَنِ"(مال من هست)بعد در حالی که مداد تو دستت هست دستت را می آری سمت من و میگی "بِدِه"(بگیر)و در حالی که مواظبی که من پررو نشم و مدادم را ازت پس نگیرم و در شرایطی هستیم که دست هر دوتامون رو  مداد هست و صد البته مداد به شما تعلق داره مداد را به سمت کاغذ می بری و می گی "چِش چِش دو" (چشم چشم دو ابرو). از اول تا آخر می خواستی بگی که بیا با هم چشم چشم دو ابرو بکشیم   اون یه هفته ای که به خاطر برونشیت نفرستادیمت مهد عزیزجون از شمال اومد پیشت و از اونجا که می ترسید که به خیلی چیزا دست بزنی و به خودت آسیب ...
27 دی 1390

شیرین زبونی دختر گل مامان

در اینکه به شدت از خود متشکر هستی شکی ندارم. هر چیزی به ما بدی باید ازت تشکر کنیم و اگه یه موقع یادمون بره دستات را می گذاری رو سینه ات و می گی "میشی"(مرسی) قد تمام شیرینی های دنیا شیرین زبونی مامان سیم آنتن را مدام از سر جاش در می آری و دوباره می گذاری سر جاش بهت می گم شما مهندس نشی نمیشه میگی "نَ نَ اَبول" |(نه نه قبول)
26 دی 1390

آوین مامان در بستر بیماری

دخترک عزیزم سلام! این روزها سخت بیماری و بیحال! تبت به ٤٠ درجه هم رسیده و طی ٣-٤ شبانه روز اخیر دیشب تنها شبی بود که من و بابا تونستیم بخوابیم! بس که دختر مامان بد حال بود و تب داشت! دکترا می گن یه بیماری ویروسی که همراه تاول در دست و پا و دهان بروز می کنه و مال شما هم این علایو را داره انگار هر چی بیحال تر میشی نازت هم بیشتر می شه ! دیروز توی رختخوابت وسط هال دراز کشیده بودی و من یه سمتت بودم و بابا هم سمت دیگه ات و هر دو داشیتم نگات می کردیم و شما هم دستت را بالا می اوردی و به نوبت یه بار به من می دادی و یه بار به بابا تا بوسش کنیم! تو ٣ روز اخیر ١ کیلو کم کردی و زیر چشمات هم حسابی گود افتاده و انگار یه مداد چشم قرمز کشیدن! یه عروس...
25 دی 1390

دل مهربان

دختر عزیزم سلام نمی دونم که باز داری دندان در می آری یا نه که دیشب خیلی تب داشتی و حتی صبح هم تب داشتی و البته کمی بی حال هم هستی ! ساعت 10 برات یه کم آناناس و هلو و موز خرد کردم و برات گذاشتم تا بخوری و اینقدر با  دقت نگاه می کردی و آناناس ها را اول و بعد هلو را جدا می کردی و بااشتها میخوردی که من واقعا کیف می کردم و بعد که دیدی من دارم نگاهت می کنم انگار که دلت برام سوخت یه تیکه موز جدا کردی و گذاشتی تو دهنم
22 دی 1390

خانه در آرامش

دخترک عزیزم یه ربع ساعتی هست که خوابیدی و من به وضوح صدای آخشِ‌ مبل، بوفه، خودکار  را می شنوم که تا فردا استراحت می کنن عزیزم! عاشق خط خطی کزدن هستی و به هیچ چیز هم رحم نمی کنی عاشق کمپوت آناناس هستی و تنها در صورتی می شینی که یه بشقاب آناناس خرد شده پیشت باشه که البته از آنجایی که کمپوت زیاد هم خوب نیست من شیطونی ات را به جان می خرم! این روزها عاشق شعر گرگم و گله می برم هستی شاید چون من و بابا با هم می خونیم (مامان بره و بابا گرگ). اون قسمتی که گرگه می که دندون من تیز تره انگشتات را می بری سمت دندونات و اون قسمت که گرگه حمله می کنه من و بابا جون بهت حمله می کنیم و قلقکت می&nb...
21 دی 1390

این روزهای عشق مامان

دختر عزیزم سلام این روز ها کمی آرومتر شدی و یا شاید اینکه علایقت کمی تغییر کرده . هر جا که یه خودکار گیر بیاری می گی گه "مَنِ" و به زور هم شده مس گیری و روی یه کاغذ و یا پاهات و یا ئستهای من خط خط ای می کنی و نکته جالبش اینه که گاهی اوقات که روی کاغذ می کشی می خونی "چِش چِش دو اَ" کماکان بازی پرش از مبل ادامه داره البته به شرطی که کسی حتما پایین مبل نشسته باشه و اگه نباشه می ری بالای مبل و دستات را به حالتی که شناگر ها موقع پرش از سکو دارن در می آری که یعنی آغوش برات باز کنیم و به ثانیه نشده می گی "اِی دو ." و می پری .گاهی اوقات هم که خیلی ناز داری می آی تا لب مبل و درست لحظه ای که منتظرتم می گی "نَ نَ نَ نَ" عاشق عمو زنجیر باف خوندنتم...
19 دی 1390

...

دیشب خونه خاله جون فرشته بودیم و کلی با تارا که "آوا" صداش می کنی و خاله فاطمه  بازی کردی و بهت خوش گذشت مامانی! دختر مهربونم تا دلت بخواد به لبتاپ حسودی می کنی! مامان : گرگه میگه ؟،آوین:"اووووووووووووو" مامان:دو دو تا ؟،آوین:"چار تا " البته گاهی اوقات هم "دو تا" چند روز پیش از بابات چیزی می خواستی و بابا بهت نداد گریه کنان اومدی سمت من و من هم همون خوراکی را بهت دادم تو هم نامردی نکردی و روی پاهام نشستی و خوراکی را گذاشتی تو دهنت و رو به بابات کردی و گفتی مَنِِ مَنِ" واقعا از دستت خندیدیم ...
7 دی 1390

کفن و دفن عروسک

با اینکه تار هست اما دلم نیومد که نگذارمش آخه پات تو سوراخ جای دستمال کاغذی گیر کرده حالا چرا اونجا بوه الله اعلم! به شیوه مسیحی ها که جنازه باید توی تابوت باشه ییییی اینم تیر خلاص برای اینکه کاملا خیالت راحت شه که دخلش را اوردی! در ضمن ساق پاهات هم اثر خودکارا قرمز هست ...
3 دی 1390