آوین و یه تجربه جدید
دختر گل مامان سلام! دیروز برای اولین بار توی زندگیت با بابا رفتی استخر و مثل اینکه بهت حسابی خوش گذشته بود. بابا می گفت که بازو بند بسته بودی و یه جلیقه نجات هم داشتی ! تازه اصلاً هم از آب و ارتفاع و پرش نمی ترسیدی! اولین بار که از لبه استخر پریدی توی استخر یکم توی آب فرو رفتی و آب خوردی و سریع اومدی بالا ولی اصلا نترسیدی و از دفعه بعدی بهتر بودی و نه توی آب می رفتی و نه آب می خوردی ماهی کوچولو! تازه خودت از پله ها بالا می رفتی و خودت رو به لبه استخر می رسوندی! خلاصه اینکه دلت نمی خواست که از آب بیرون بیای و با وجود آندیا و فرید بهتون حسابی خوش گذشته بود. ---- با هم رفتیم حموم و شما لیز خوردی و من خندم گرفت .رو...
نویسنده :
مامان
13:58