امان از دستت مامانی
مسال تعطیلی 14 و 15 خرداد خورده بود به شنبه و یکشنبه و من و بابا جون تصمیم گرفتیم که یکی دو روزی کارهای خونه را انجام بدیم و بقیه دو روز را یه استراحت درست و حسابی بکنیم. برای همین از آشپزخانه شروع کردیم. چهار شنبه شب من آشپز خانه را مرتب کردم و بابایی هم جاروبرقی کشید و بخار شو کرد. تا اینجای برنامه درست پیش رفت. تا اینکه روز 5 شنبه که دیدم ساکتی من هم گفتم برم توی هال کارام را بکنم که دیدم صدات در اومد! بَله! خانم کوچولو به ظرف زرد چوبه دستبرد زده بودی و کلی به خودت و گاز و فرش مالیده بودی و کلی هم خوردی! دیگه اگه برات بگم که برای 5 شنبه و جمعه چقدر کار برامون تراشیدی از قالیشویی گرفته تا ...خودت کلی خجالت می...
نویسنده :
مامان
10:42