یکی یک دونه من!!!
دختر مهربون و گلم سلام! گاهی وقتا فرشته کوچولو هایی مثل تو یه حرفایی می زنن که ما آدم بزرگا توش می مونیم!! سجاده نماز من را می آری و به میگی "باز تون". برات بازش می کنم و بهم میگی "میخا الله اَتبَر تونَم". برات انجام می دم و سرم به کارام گرمه می بینم چادر را گذاشتی روی سرت و می گی "اودا مهربونم دوسِت دارم" و من فکر می کنم که اشتباه شنیدم ولی وقتی دوباره تکرار کردی مطنئن شدم که درست شنیدم
=====
تو جاده هستیم و آوین رو کنسول ماشین نشسته و من که رو صندلی پشتی نشستم بلوزش رو با دستام گرفتم .آوین :"مامان نَدیر، آر بدیه، مامان تو اتاق می ذاره، تنبیه می تونه، در اتاق و می بنده"
=====
آوین بعد خوردن غذا رو به خرگوش : "اَروشی من اَذا اوردم برنده شدم، شما اَذا بخور برنده شو، اول بشی"
=====
آوین تو گوش مامان: "مامان ایندونه می خوام"
مامان : تا غروب صبر کن بابا که اومد قاچ می کنم
آوین از پیش مامان می ره و بعد 5 دقیقه صداش در می آد "تیته اَردم" (تیکه کردم)
مامان که می شنوه می ره آشپزخونه و می بیتنه که خانم خانما با خلال دندون در حال تلاش برای تیکه کردن هندوانه هست و موفق شده یه سوراخ ایجاد کنه و سرش را گذاشته روش و داره آب هندونه می مکه!!