این روز های آوین
مامان رو به آوین : what's your name
آوین:"آوین آظیمی"
مامان : How Are you
آوین: آ (I)فان(Fine) تنتی (thank)یو (you)
-------
توی ذهن کوچولوت خیلی خلا قیت داری مامانم . مثل اینکه دارم کلم بروکلی رو ریز می کنم یه تیکه اش را بر می داری و با دست به طور عمودی روی پارچه نیگه می داری و می گی : "درخت شد" . یا لوبیا سبز را وسطش یه کم انحنا داره می گی :"اُرطوم(خرطوم) فیله". یا می ری دستشویی (البته جدیدا بهش می گی "سرویس بهداشتی") و پی پی می کنی و خیلی عذر می خوام بنا به شکلش می گی "دایره، شاخ اَوزن (گوزن)، ....". امروز صبح هم به چوب شور می گی "تُفَنت (تفنگ)"
-------
برات یه دونه استیک لب و لپ خریدم که اینقدر لبات خشک نشه مخصوصا توی این فصل ها که باد هم زیادِ! اصرار که همون بیرون به لبات بزنی (البته به عنوان رژ لب نی نی ها به شما غالبش کردم) می گم: نه مامان هر وقت داریم می ریم دَدَ .با جدیت رو به من :"دَدَ؟، اینجا دَدَِ میتونیم باز کنیم"