اینم یه تجربه جدید
-یکی دو روز پیش می خواستیم بریم پارک آب و آتش تا افطاری روز دوم ماه رمضون رو اونجا بخوریم. من داشتم برای افطاری آش کشک می پختم که وسط کار متوجه شدم کشک کَمِه. قرار شد که بابا داره از اداره میاد کشک بگیره که ماشین رو دزد زد و شیشه رو شکوند و ضبط رو در اورد که اینم باعث می شد تا بابا با تاخیر برسه ! برای همین ازت خواستم تا تو خونه تنها بمونی تا من برم تا سر کوچه و کشک بخرم ! بدون هیچ چون و چرا و وعده و وعید و ... قبول کردی .فقط بهت گفتم که اگه کسی در زد یا زنگ زد اصلا در رو باز نکن و من با کلید خودم می ام تو خونه! با این حال داشتم می رفتم در رو قفل کردم و رفتم. سریع رفتم تا سر کوچه و برگشتم و هر چی در بیرون و در ورودی رو زدم و زنگ زدم در رو باز نکردی(می خواستم آزمایشت کنم ) . تا اینکه خودم کلید انداختم و در رو باز کردم! و و قتی ازت پرسیدم که چرا در رو باز نکردی بهم گفتی که "خودت گفتی در رو باز نکن . من کلید دارم". خداییش خیلی ذوق کردم و از اینکه اینقدر عاقل بودی واقعاً خوشحال شدم.
- داشتی با عزیز جون صحبت می کردی ، می خواستی بگی تشریف بیارین گفتی "تَفریش بیارین". اینم از مله کلماتی هست که هنوز نمی تونی درست ادا کنی مامان گلم!