آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

برای آوین عزیز

این روز ها

1394/4/9 13:08
نویسنده : مامان
626 بازدید
اشتراک گذاری

گلدونه مامان سلام

دیروز با هم نشستیم و بعضی از خاطرات ثبت شده توی  وبلاگت  رو با هم مرور کردیم و کلی لذت بردیم . برات خیلی جالب بود که عکسای کوچولویی ات رو ببینی و همینطور شنیدن بیان جملات و کلمات  کودکانه ات  برات لذت بخش بود. و مدام ازم می خواستی که پست های بیشتری رو برات بخونم و.....

گلدونه مامان توی این روزهای گرم و روزه داری هر روز که میایم خونه ازم می خوای که با هم بدو بدو بازی و بالا بلندی و .... بازی کنیم .... موندم اینهمه انرژی رو از کجا میاری که اصلا هم خسته نمی شی و وقتی که من می گم خسته شدم یه فرجه چند دقیقه ای بهم می دی و بعد از چند دقیقه مدام می گی "مامان بسه استراحت کردی دیگه !!!"  . تازه گاهی اوقات اگه نتونی که من رو  به ادامه بازی  راضی کنی به حالت بغض و گریه می ری توی اتاق  و چون می دونی من حساسم که بی مورد گریه نکنی بهم  با حالت بغض می گی  "مامان دیگه نمی تونم گریه نکنم آخه گلو درد می کنه و می سوزه".  بعدش هم برای گریه ات یه  بهانه آوردی  مثلا "چونکه یادم رفته بود گوش پاک کن ببرم مهد و نتونسم باهاش نقاشی بگشم و بقیه بچه ها برده بودن من دلم آب شده " و وقتی بهت می گم خوب چرا حالا یادت اومده مکثی می کنی و یه لبخند کوتاه یواشکی و دوباره بهانه ی جدید "آخه چون خرسی ام رو دوست دارم و اگه برم مسافرت نمی بریمش دلم براش تنگ می شه دارم گریه می کنم "و.... خلاصه که من اصلا اهمیتی نمی دم و خودت چنددقیقه بعد گریه ات رو تمام می کنی . البته همیشه هم اینطور نیست اگه بلافاصله بعد بازی قول  فعالیت گروهی بعدی مثل نقاشی کشیدن رو ازم بگیری دیگه از قهر و بغض خبری نیست.

نقاشی کشیدن دو نفری امون هم خودش داستان داره...مدام فخر فروشی می کنی  یا من رو وادار به تعریف و تمجید می کنی . البته اینم ریشه در این داره که نقاشی ات انصافا خوبه و به همه جزییات خوب توجه می کنی و من هم همیشه  روی دقتت رو توی نقاشی  تاکید می کنم و با این کار تشویق می شی. البته اگر یه باراین کار رو نکنم خودت یاد آوری می کنی که "مامان ببین چقدر خوب می کشم "یا "مامان شما نمی تونی مثل من پرنده بکشی" یا "مثلا دوست داری بهت کمک کنم " و اونوقت  توی نقاشی من دستی می بری و مثلا طرح روی لباس ها رو بکشی و ... برام جالبه که برای هر لباسی هم یه طرح می کشی .... البته نقاشی من رو هم نقد می کنی که مثلا "خورشیدش خوبه " و "پروانه اش نه .... پروانه من بهتره "و ....  توی کل نقاشی اصلا دوست نداری که دایره بکشی و احساس می کنم بخاطر اینه که گرد گرد نمی تونی در بیاریش .

قلقلک بازی هم جزو بازی های سه نفره خونه محسوب می شه و میای دم گوش ام می گی "مامان بیا برای بابا یه نقشه بکشیم و شما حواسش رو پرت کن و من برم قلقلک بدم " و اینجوری بازی شروع می شه و اینقدر بابا رو قلقلک می دیم که بابا سرخ می شه از خنده و ....

 

گاهی اوقات بازی های دو نفره شما و بابا خیلی شاد  شروع می شه و گاهی  با دلخوری تمام می شه . مثلا دفعه آخر شما یه لگد زدی توی شکم بابا و من برات توضیح دادم که نباید این کار رو بکنی

من : "آوین نباید برای شوخی به شکم کسی لگد بزنی "

آوین :"چرا"

من : "چون پشت پوست  شکم هر کسی معده و روده و ... هست  و چون جلوش استخوان نیست  که مواظبش باشه ممکنه بهش آسیب برسه و توی شکم خون بیاد  در حالی که ما نمی بینیم   "

آوین :"خوب خون بیاد چیکار می کنن"

مامان:"حالا یه کاریش می کنن . دکتر ها می دونن"

آوین :"عملش می کنن, مثل زایمان که من رو از شکم شما در اوردن"

مامان :"درسته "

آوین :"با چی "

مامان : "با ابزار مخصوص که فقط دکتر ها دارن "

آوین :"آره با چاقوی مخصوص دکتر ها, نه چاقوی معمولی "

مامان (در حالی که من نگرانم که نکنه برای کنجکاوی با چاقوی خونه خدای نکرده یه کاری دست خودش بده) "آره مامان اصلا  با چاقو و قیچی های توی خونه نمی شه"

آوین : "درد داره"

مامان:"آره خیلی دخترم"

آوین :"اما بی حس می کنن ؟؟"

مامان (در حالی که در بسیار متعجبم که وقتی همه پروسه رو می دونی چرا می پرسی )"آره عشقم"

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)