آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

برای آوین عزیز

پول تو جیبی و جشن افطاری و جشن تیرگان ...

1394/4/16 15:24
نویسنده : مامان
525 بازدید
اشتراک گذاری

 

دختر پرخرج  مامان سلام... عشقم هر روز که  از  مهد می اومدیم خونه توی راه  دلت یه چیزی می خواست و از اونجایی که دلم می خواد دختر مستقلی بار بیای کنار خیابان پارک می کردم و  بهت پول می دادم و شما خودت می رفتی سوپر مارکت و خریدت رو می کردی و می اومدی... البته که اگه فقط بستنی می خواستی با یه بغل خوراکی بر می گشتی ... مثلا یادمه اولین بار که رفتی خرید فقط بستنی می خواستی ولی با یه بطری آب معدنی و بستنی و آبمیوه و .... برگشتی و تازه به من گفتی که مامان بعضی هاش رو برای شما خریدم.  این روال ادمه داشت و البته که بعد چند روز بهتر شدی و با خوراکی های کمتری برمیگشتی از سوپر مارکت تا کم کم  یاد گرفتی فقط همونو که به قصدش رفتی بخری و بیای... تا اینکه دیدم اینجوری که نمی شه و شما هم هر روز خوراکی می خوای و از اونجاییکه به راحتی پول در اختیارت قرار می گیره قدر پولت رو نمی تونی و شاید این اخلاقت نهادینه شه. و در بزرگسالی  به مشگل بخوری. البته یه بار که باهات مخالفت کردم گفتی مامان از پول تو جیبی هام که گذاشتی توی بانک بهم بده تا برم خوراکی بخرم.در واقع به قصد اینکه یاد بگیری چه جوری بتونی منابعی که در اختیار داری رو مدیریت کنی بهت پیشنهاد دادم که از این هفته شنبه ها بهت پول تو جیبی می دم .... هر شنبه 5 هزار تومن ....

اینقدرذوق زده شدی از این پیشنهاد که توی راه داشتی واسش نقشه می کشیدی که کجا بگذاریشون و  هزار تا این فکر ها.

شنبه 13/04/1394

مامان در مهد کودک : دخترم زود تر از بازی ها ت دل بکن تا بریم یه چیزی بخریم و بریم خونه دیر می شه

آوین : "من امروز چیزی نمی خوام مامان, می خوام پولام رو جمع کنم تاباهش باربی بخرم"

مامان: با شه دخترم

آوین در حالی که داره سوار ماشین می شه :"مامان توی سوپر مارکت چی از همه ارزونتره , می خوام اونو بخرم که پولم زیادش برام بمونه "

مامان :"من نمی دونم عزیزم...حالا می ریم توی سوپر مارکت و می پرسیم"

آوین دم در سوپر مارکت:"مامان می شه شما نیان می خوام تنها برم"

مامان : "با شه مامانی حالا من میام اما دم در می ایستم و به این کتابها نگاه م  کنم"

آوین  در حالی که یه اسمارتیز 500 تومنی خریده و بقیه پول توی دستشه میاد توی ماشین .... یکی دو تا از اسمارتیزها رو می خوره و رو به من می کردی و گفتی

آوین :"مامان می خوام بقیه اش رو نخورم بگذارم واسه فردا  که پولام رو خرج نکنم"

---حالا چه پول جمع کنی شده ها ----

پسندها (2)

نظرات (3)

mona
18 تیر 94 11:38
in post alyyy bod foorogh.koli az karash khandidam hesabi bebosesh in khanome vorojako
مامان
پاسخ
قربونت برم عزیزم
مامان وانيا
25 تیر 94 10:22
عزيزم..قربونش برم.
مامان
پاسخ
خدا نکنه عزیزم
مامان مهدیه
19 مرداد 94 10:44
عزيززززززززززززززم چه وروجكي شده اين فسقلي . از خيلي وقت پيش ها هم كه ميخوندمش جوابهاش هميشه بكر و تازه بوده . من كه كلي كيف ميكنم
مامان
پاسخ
ممنون از محبت شما خاله مهربون