این روزهای جوجه مامان
دل دل مامان شنبه رفتیم دکتر برای چکاب البته با توجه به اینکه دو شبی بود که سرفه می کردی و خلط هم داشتی 3 -4 روز زودتر بردیمت دکتر. آقای دکتر تشخیص داد که برونشیت شدید گرفتی و 5 تا آمپول پنیسیلین 800 برات تجویز کرد. دکتر گفت که اگه خوب نشی ممکن که به آسم کودکان تبدیل شه! ما هم کلی ناراحت و نگران شدیم مامان! شب اول که بردیمت و آمپول زدی موقع تزریق کلی گریه کردی و البته من هم! البته من از اتاق بیرون رفتم و بابا پیشت بود و نگهت داشت تا بهت آمپول بزنن! دکتر بهمون گفت که یه هفته ای نگذاریمت مهد و ما هم به خاله مریم که قرار بود تا دو سه روز دیگه تهران باشه گفتیم که بیاد و پیشت باشه! روز سوم را من مرخصی گرفتم و روز چهارم را بابا و روز ٥ هم که ٥ شنبه بود و من تعطیل بودم البته شرکت کلی کار داشتم ولی به نوعی میشه گفت که پیچوندم. از فردا باید بری مهد و من باز هم نگرانم که نکنه بازم بیمار شی! بابا جون دیروز به من می گفت که تو بدنیا اومدی تا غصه آوین را بخوری! پس زود زود خوب شو مامانی تا مامانی اینقدر غصه نخوره عسلم! روز دوم آمپول با بابا و خاله مریم رفتی و کم گریه کردی و از روز سوم هم حوالی کلینیک زا می شناختی و کولی بازی در می اوردی عزیزم!