بعد یه مدت نسبتا طولانی، سلام
دختر شیرین زبون من سلام!
بابا بزرگ از پشت تلفن میگه : آوین می آی پیشم؟
آوین: "نه با اَد مدرسه برم"
====
مامان: آوین نی نی ها تو مهد چیکار میکنن؟
آوین : "آرسا اِریه کرد"(پارسا گریه کرد)
مامان:اِ! چرا؟
آوین: "رفت او تخت، من زدم، اِریه کرد"(رفت تو تخت من زدم گریه کرد)
مامان: اِ آوین چرا زدی، باید مهربون باشی
آوین :"نمی خوام مهربون باشم"
======
مامان: سلام آوین ،خوبی
آوین: سلام، شما چطورین؟ خوبین؟
======
مامان در حالی که دارم عکس آوین گلم را در پی سی می بینم نازت میدم : این آوین منه، نازه منه
آوین: "این آوین شما نیست، آوین منه"
مامان:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی