سفرنامه مالزی (2)

... خلاصه  اینکه با توجه به اینکه مالزی ویزا نمی خواد شنبه تصمیم قطعی رو گرفتیم که یک شنبه بریم کوالا و پنانگ با پرواز ایران ایر  ...  

از اداره اومدم اومدیم دنبالت و رفتیم خونه تا آماده شیم برای رفتن به فرودگاه امام خمینی . خئب هیچ درکی نسبت به مالزی نداشتی ولی از اینکه می خواستی هواپیما سوار شی کلی خوشحال بودی ... پرواز ما ساعت 23:30 شب بود و ما دو سه ساعتی زودتر فرودگاه بودیم. دیدن دسته جمعی بازی والیبال ایران و لهستان بخش هیجان انگیز فرودگاه بود .توی فرودگاه به هواپیما های روی باند نگاه می کردی و برای سوار شدن خیلی  عجله داشتی. خوشبختانه پرواز تاخیری نداشت و به موقع سوار شدی. از قضا روز پرواز ما اولین روز ماه رمضان هم بود و من روزه بودم فکر می کنم جایی که خواستیم کارت پرواز بگیریم بود که اذان شده بود و من داشتم افطار می کردم که با یه بچه دیگه دوست شدی و کلی خوراکی بینتون رد و بدل شد. خلاصه اینکه با کلی ذوق و شوق وارد هواپیما شدی و طبق معمول زورت هم به من چربید و کنار پنجره نشستی البته تو اون وقت شب هیچ چیزی از پنجره ها دیده نمی شد.خیلی خوب تعریف کردی که الان هواپیما تند می ره تا از روی زمین بلند شه و ... اما هنوز هواپیما اوج نگرفته بود خوابت برد و صبح وقتی بیدار شدی که  نزدیک کوالالامپور بودیم. طول راه اصلا خستت نکرد که هیچ ...صبح کلی هم سر کیف بیدار شدی