برای تو ...
نمی دانم چشم هایت را که می بندی و داوودی ها را بو می کنی , اندیشه ات تا کجا پرواز می کند؟
احساس من اما مادرم , تا کجا ها که نمی رود ...
نقاب که می زنی با خودم می گویم
کاش پشت نقاب صورت هر کداممان یه فرشته ی مهربان چون تو آشیان کرده باشد...
گوشه ی دامنت را که نازک و نرم با دستان کوچکت بالا می آوری , دل مادر برایت قنج می رود .
تو حس می کنی و من هم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی