آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

برای آوین عزیز

مامان قربون شعر خوندنت

آوین مامان سلام! کم کم داری بزرگ می شی و حرکاتت و حتی چهره ی ماهت با چند ماه گذشته خیلی تفاوت کرده! حافظه ات به شدت قوی شده و شعر ها را خیلی زود یاد می گیری منتها به سبک خودت ! مثلا تاب را که ببینی حالا هر جا که باشه تو پارک ،‌تلویزیون  می گی: "تاتا آب بازی". گوشی تلفن یا موبایل یا گاهی اوقات کنترل تلویزیون را می ذاری دم گوشت و راه می ری و می گی:"اَ اَ عجیز"  ----------------------------***----------------------------***----------------------------***------------------------- مامان : لی لی حوضک آوین : انگشت اشاره روی کف دست مامان: طوطی (گاهی اوقات تو می گی : "تو تو ") رفت آوین : "آب بده" مامان: افتاد تو حوضک ...
8 آبان 1390

آوین در تعطیلات

جوجو مامان سلام مامان و بابا یه هفته ی کاری را مرخصی گرفتن و یه پنج شنبه و جمعه این طرفش و اون طرفش وقت داشتن تا همه ی روز را با جوجه شون با هم و در کنار بگذرونن! عسل مامان با هم رفتیم شمال کمپ شرکت نفت در شهر محمود آباد که واقعا محیط دل انگیزی هست! اتاق ما مشرف به دریا بود و پنجره اتاق را که باز می گردیم صدای امواج، نسیم دریا و منظره دریا آرامش عجیبی را به روحمون تزریق می کرد! احساس می کردیم که تو هم اونجا شادتری! شیطونی هات اونجا ای کاش دو برابر که صد برابر شده بود ! به جز یک وعده ناهار که از فرط خستگی خوابیده بودی توی رستوران پدر ما (مخصوصاً بابا ) را رسماً در اوردی تا جایی که چند بار خانواده های دیگه بهمون پیشنهاد می دادن که بیان نگهت ...
5 آبان 1390

اینم از مهد

قرار هست که شنبه بریم محمود آباد و یه یه هفته ای استراحت کنیم! بعدش هم قرار شد عزیزجون  باد تهران و ازت ٢-٣ هفته ای مواظبت کنه و تو خونه نگهت داره که هم تو سرما و باد پاییزه آبان مهد نری واسه همین خاطر  دیروز به مدیر مهدت گفتم که آوین را آبان نمی یارم مهد چون قرار است که ... می گه خوب نیار اما هزینه آبان را کامل پرداخت کن تا سهمیه اش حفظ بشه چون پک ما ٣ ماهه هست!!! خلاصه می گم ایراد نداره از دی می یارم می گه نه چون پر می شه و هیچ تضمینی نیست !!! این پول از اون پول زور هاست که دارم می دم .صرفا چون احساس می کنم که تو این مهد راحتی و ازت خوب مواظبت می شه این پول را صدقه سرت می دم ایشالا که همیشه سرت سلامت باشه دخترکم! ...
27 مهر 1390

شیرین زبونی هات

عزیز دل مامان این روزها که برات توی وبلاگت نمی نوشتم خیلی چیز ها را به ذهنم یا برگه های تقویم روی میزم می سپردم تا سعی کنم کمترین چیزی از کودکی ات را برات ناگفته نگذارم عسلم! دامنه لغتت روز به روز وسیع تر می شه و هر روز هم به شیرین زبونی هات اضافه می کنی عسلم!! آخرین کلمه ای که یاد گرفتی و تازه دو سه روز هست که بیانش می کنی برام شیرین ترین کلمه هست مامانم! دو سه روز هست که موقع که چیزی می خوای می گی "ماما" الهی که مامانا فدات شه دختر خوشگلم! دختر خوشگل مامان اولین کلمه ای که گفتی "بَر" بود که کلاغِ کلاغ پر پر می زد و اولین جمله ای که رویی زبون نازت اومده "آب بده" هست. میگم اسمت چیه می گی:"آدو" البته اولا می گفتی "آوِ" به بابا می گی "...
27 مهر 1390

بازی های مورد علاقه

عاشق توپی ! هر جا که ببینی می خوای بگیریش و باهاش بازی کنی ! دیروز داشتم بعد مدت ها از مهد با کالاسکه  می اوردمت  که ببینم که بند می شی تو کالاسکه یا مثل یه ماه قبل توش می ایستی که تا سر کوچه مثل یه دختر خوب و خانم سر جات نشستی و با ماشینی که توی راه برات گرفته بودم بازی می کردی که یه دفعه دیدی که سر کوچه بچه ها دارن توپ بازی می کنن سریع ماشین و پرت کردی و تو کالاسکه ایستادی و حالا نگو "توپ توپ" کی بگو ! زبل خان من علایق پسرونه داری !!!! یه دیگه از بازی های مورد علاقه ات بازی با اون اسباب بازی هست که آندیا برای تولدت بهت کادو داده یه کلبه که توی دو تا از دیوار هاش 4 تا سوراخ به فرم های مختلف داره و به همون فرم ها یه سری مهره...
27 مهر 1390

بازگشت

دخترک مامان مامانی به زودی دوباره بعد یه وقفه نسبتا طولانی شروع می کنه از شیرین زبونی هات و شیرین کاریات بنویسه! دعا کن که کارام زودی انجام شه!  
24 مهر 1390

بازیهای دخترک ناز مامان

از روز جمعه یه بازی جدید را شروع کردیم که بی نهایت ازش لذت می بری. بازی هم اینکه باید پستونکت را بندازیم روی فرش و مسابقه بدیم که کی زودتر بهش می رسه گلم!!! هر کی زودتر رسید پستونک را پرت می کنه به یه نقطه دیگه از فرش و دوباره مسابقه شروع می شه!!! بعضی موقع ها نمی تونی پستونک را پرت کنی و باهاش چهار دست و پا می ری!!! بعدش می شینی و پرتش می کنی! اما در اغلب موارد می تونی پرتش کنی!!! وقتی که هر کدومموون به پستونک می رسیم از خنده ریسه می ری گل مامان!!! فقط این بازی را با پستونک دوست داری با هیچ عروسک یا اسباب بازی دیگه ای بازی را ادامه نمی دی!!!! به هیچ وجه از این بازی خسته نمی شی!!! یه موقع هایی که خیلی ذوق می کنی وقتی به پستونک رسیدی می دیش ت...
21 شهريور 1390