آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

برای آوین عزیز

اسباب بازی های مورد علاقه

دخترک عزیز من این روزا اسباب بازی مورد علاقه ات ماشین هست و عروسک هایی که صورتشون پارچه ای نیست. با ماشین خیلی خوب بازی می کنی  عین یه پسر! دوتا ماشین برات خریدیم یکی ماشین پلیس سفید هست و یکی دیگه  ماشین کنترلی  قرمز !!
21 شهريور 1390

آوین و ...

خانم کوچولوی من سلام مامانی! اگه مسابقه پیاده روی ماراتن برگزار می شد برنده بودی! مدام داری راه می ری و دست میزنی و اگه کسی برات دست نزنه می گی دست دست!! مامان فدای دستای کوچولوت بشه! بالاخره دندانت از پیله اومد بیرون و ما تونستیم دندان کوچولوی ماهت را ببینیم.
21 شهريور 1390

بازی های دخترک ناز مامان

از روز جمعه یه بازی جدید را شروع کردیم که بی نهایت ازش لذت می بری. بازی هم اینکه باید پستونکت را بندازیم روی فرش و مسابقه بدیم که کی زودتر بهش می رسه گلم!!! هر کی زودتر رسید پستونک را پرت می کنه به یه نقطه دیگه از فرش و دوباره مسابقه شروع می شه!!! بعضی موقع ها نمی تونی پستونک را پرت کنی و باهاش چهار دست و پا می ری!!! بعدش می شینی و پرتش می کنی! اما در اغلب موارد می تونی پرتش کنی!!! وقتی که هر کدومموون به پستونک می رسیم از خنده ریسه می ری گل مامان!!! فقط این بازی را با پستونک دوست داری با هیچ عروسک یا اسباب بازی دیگه ای بازی را ادامه نمی دی!!!! به هیچ وجه از این بازی خسته نمی شی!!! یه موقع هایی که خیلی ذوق می کنی وقتی به پستونک رسیدی می د...
16 شهريور 1390

آوین و ...

خانم کوچولوی من سلام مامانی! اگه مسابقه پیاده روی ماراتن برگزار می شد برنده بودی! مدام داری راه می ری و دست میزنی و اگه کسی برات دست نزنه می گی دست دست!! مامان فدای دستای کوچولوت بشه!   بالاخره دندانت از پیله اومد بیرون و ما تونستیم دندان کوچولوی ماهت را ببینیم.
16 شهريور 1390

اسباب بازی مورد علاقه

دخترک عزیز من این روزا اسباب بازی مورد علاقه ات ماشین هست و عروسک هایی که صورتشون پارچه ای نیست. با ماشین خیلی خوب بازی می کنی  عین یه پسر! دوتا ماشین برات خریدیم یکی ماشین پلیس سفید هست و یکی دیگه  ماشین کنترلی  قرمز !!
6 شهريور 1390

پروسه دندون در آوردن

دیگه واقعی هست مامانی! دخترم بس که ... شدی و تب کردی و ما فکر کردیم داری دندان در می آری که دیگه وقتی این دفعه هم بی قرار شدی و یه کمی تنت گرم شد به خودمون گفتیم نه بابا این دختر گل ما دندان در بیار نیست واِ ما دیگه نمی ریم سر کار! وما دیگه گول چوپان دروغگو کوچولومون را نمی خوریم که چهارشنبه (2/6/90) به صورت کاملا اتفاقی دیدیم که نه بابا این دفعه مثل دفعات قبل نیست و یه شکاف کوچک رو لثه پایینت خورده و بد اخلاقی دو سه روز اخیرت بابت همین بوده! خلاصه اینکه مامانی داری دندان در می آری ! می گن اگه مادر بدونه که بچه چه قدر درد می کشه موقع دندون در اوردن پیراهن را تو تنش پاره می کنه! ایشالا که از جمله بچه هایی باشی که راحت دندان در می ارن (...
5 شهريور 1390

مامان فدای قدمات

دختر نازم سلام! از وقتی که توی شرکت جام عوض شده وقت نمی کنم که برات  زیاد بنویسم نفسم! خیلی خیلی تو راه رفتن پیشرفت کردی الان دو سه روزی هست که وقتی خودت از یه جا به جای دیگه می خوای بری چهار دست و پا نمیری و رو دو پاه راه میری مامانم! البته اگه مسیر طولانی باشه یه تقلب نصف و نیمه می کنی و بخشی اش را چهار دست و پا می ری ! در حالی که تا قبل من و بابا وایمستوندیمت و ازت می خواستیم که راه بری گلم!!! خیلی خانم شدی مامانی! اسمت را گذاشتم خانم کوچولو! 5 شنبه و جمعه مهمون داشتیم خیلی همکاری کردی با هامون ! شب ها خیلی خوب و به موقع می خوابیدی! مامانی قربونت بشه عسلم!
29 مرداد 1390

یادگیری

دختر ناز مامان سلام!   نمی دونم بخاطر سنت هست یا بخاطر خودت که همه چیز را خیلی زود یاد می گیری و خیلی زود هم یادت می ره! دیروز بابا خواب بود و من و تو هم داشتیم با هم بازی می کردیم که یه دفعه تصمیم گرفتم تا اجزای صورت را بهت یاد بدم اول از چشم شروع کردم به این ترتیب که انگشتم را می بردم سمت چشمهام و مدام می گفتم چشم چشم !!!!بعد دستام را می بردم سمت چشم های تو و می گفتم چشم چشم ! چند دفعه که تکرار کردم بعد ازت خواستم که چشمای من را نشون بدی که انگشت ظریفت را داشتی تو چشمام می کردی !الهی که مامان فدای هوش نی نی خودش بشه! نمی دونی که چقدر خوشحال شدم که دیدم می تونی چشم هام رو نشون بدی ! هر چند که می دونم بیشتر داری تقلید می ...
22 مرداد 1390

ای بلا

عاشق بستن هستی و علی رغم اینکه دکتر قبلا می گفت نباید بهت بدیم ولی نمی تونستیم که بهت ندیم! چند شب داشتیم از  خونه علیرضا و خاله سارا بر می گشتیم و توی ماشین خواب بودی ! رفتیم بستنی بخوریم همین که بستنی را اوردن شما بیدار شدی !! تا حالا سابقه نداشته که بخوایم بستنی بخوریم و شما خواب باشی و بیدار نشی!! آخه مگه بستنی هم بو داره که بیدار می شی! ای بلا! دیگه خیلی بهتر خطر را درک می کنی ! دیروز روی تخت من بودی داشتیم بازی می کردیم که هوس کردی چهار دست و پا یه دوری توی تخت بزنی به لبه تخت ک رسیدی بر خلاف دفعات قبل (یکی دو بار دیگه هم همین کار را کردی! اما نصف و نیمه و با کمک من) یه دفعه به سمت پایین تخت ش...
20 مرداد 1390