برای آوین عزیز

                          ...

              ...

              ...

سلام عشق 4 و  حدود نیم ساله مامان...  حتما   وقتی  بزرگ شی می گی از دست این مامان تنبل الدوله چیکار کنم که همه شیرین زبونی ها و کارام رو ثبت نکرد... آخه  حوالی عید  یه پست بلند و بالا از اتفاقات مهدت نوشتم   و  از اونجایی که همیشه وقتی کلی زحمت می کشی و متن هات طول  و دراز می نویسی  نی نی وبلاگ حالت رو ا ساسی   می گیره  و همش رو می پرونه , همش پرید و من هم از اون موقع باهاش قهر کردم.  ...

بعد از این همه اتفاق بد (ناراحتی و آنژیو گرافی پدرجون و بلافاصله بعدش عمل کمر عزیزجون و ...) و روزهای سخت تر, شاید حال و هوای عید و سنبل هایی که خیلی کم کنار خیابون ها هست و خرید لباس عید برات و شیرینی زبونی هات بتونه حالمون رو خوب کنه !!!

            هفته پیش که یه روز در میون تعطیلات بود رو ما دو بار رفتیم شمال و برگشتیم .... حالا فکر کن چرا !! چون از خانم کوچولوی ما دعوت شده بود که توی برنامه تبلیغاتی لباس بچه گانه سها شرکت کنه و برنامه هاشون هم توی هفته تعطیلات بود. این شد که  ما  که برای تعطیلات به شمال رفته بودبم یک بار  بخاطر پرو  و انتخاب لباس  اومدیم تهران و یه بار هم به خاطر عکس برداری !!!! دختر شیرین زبون من اینقدر توی انتخاب لباس شیرین زبونی کردی که نگو نپرس!  آخر سر هم همه "اطواری" صدات می کردن!!! اونجا که رفتیم یکی دو نفر لباس رو تنت می کردن و یکی دو نفر هم ن...