آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

برای آوین عزیز

سلام دردونه من

دختر گل مامان سلام! تو این زمان نسبتا طولانی که وقت نمی کردم که برات بنویسم اینقدر بزرگ شدی که احساس می کنم یه جهش قابل ملاحظه ای داشتی. دختر مامان خیلی شیرین زبونی و گاهی اوقات حرفای بسیار قلمبه سلمبه ای می زنی که نگو! در حال حاضر کلی شعر بلدی که بغضی هاشو کاملا مستقل می تونی بخونی مثل حاجی لک لک، توی ده شلمرود، اتل متل توتوله،یه توپ دارم قلقلی،خوشحال و شاد و خندان ،‌یه روز خانم خرگوشه (البته توی این یکمی کمکت میکنم) و بغضی هاشونو با کمک مامان مثلشیمو( که البته خیلی سریع هم یادش گرفتی)  دختر گل مامان عاشق بستنی هستی و تا روزی یه دونه بیرون و یه کاسه تو خونه نخوری رو...
7 تير 1391

شیرین زبونم

مامان: آوین رفتی تبریز کی و دیدی؟ آوین: "بابیر خان"،"سیتار خا" ---------- آوین در راه تبریز رو به پدر جون که داره باهاش شوخی می کنه :"اذیت اذیت نَتن" --------- دارم پوشکت  می کنم :"اَستِه شدم دیده" از اداره برگشتم بقیه را می نویسم : "توی ده شلمرود"، اتل متل، یه روزی خانم خرگوشه، یه توپ دارم قلقلی، خوشحال و شاد و خندانم  
21 خرداد 1391