آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

برای آوین عزیز

آخه چه جوری بپیچونمت!

دختر گل مامان سلام!‌ دختر مامان هر روز یه جلوه جدید از شخصیت شما بروز می کنه و ما هر کدوم رو به یکی یا چند نفری نسبت می دیدم! ولی این چیزی را الان می خوام برات تعریف کنم فقط می شه به یکی نسبت داد و اون خاله فرشته هست که محاله بتونی بپیچونیش! دیروز از آنجایی که خیلی تو خونه بازیگوشی می کردی و یه همپا برا بازیات می خواستی و اگه من می نشستم بهم میگفتی "پاشو" و اگه دراز می کشیدم می گفتی "بیدار شو "من بهت گفتم که اگه مامان رو اینقدر اذیت کنی آقای میکروب (یکی از لولو های آوین)می یاد و الان هم پشت دَرِه! ولی دیدم اصلا کَکِت نگزید برای همین روی مبلی که نزدیک در بود نشستم و جوری که متوجه نشی به در زدم و گفتم آقای می...
26 ارديبهشت 1391

آوین در حال حل پازل

اولین باری که  این پازل را دیدی از اونجایی که هر تیکه اش به دو قسمت تقسیم شده با تعجب رو به من گفتی "موز شِتَسته"(تیکه موز شکسته)   ...
26 ارديبهشت 1391

آفرین به زٍبٍل خان

زبل خان سلام! الان که دارم می نویسم کبریت تو دستت هست و مدام میگی "آتیشِه" پازل چوبی ٩ تیکه ات را دیگه کاملا حل می کنی یه ماه پیش بود که اتفافی متوجه شدیم جای هر تکه را تشخیص می دی (حالا دقیقاً از کی را متاسفانه نمی دونم)اما اون موقع با فشار سعی می کردی هر قطعه را سر جاش بگذاری اما دیشب  باز هم البته اتفاقی متوجه شدم دیگه اینطوری نیست و هر تیکه را اینقدر می چرخونی تا درست سر جاش قرار بگیره مامانی! فکر کنم کم کم داری دستشوی ات را می گی : ٣-٤ روزی هست که گاهی اوقات می گی "... دارم، بیم دَستشی " و اونجا که می ریم کارت را می کنی، گل تمیزم!    
14 ارديبهشت 1391

دختری با قلبی از آینه و طلا

دختر مهربون مامان یه موقع هایی خیلی احساساتی می شی و مرتب من و بابات رو بوس می کنی! مثلا لپای من و بوس می کنی و بغد می دویی سمت بابات و گونه های اون را بوس می کنی و دوباره می دویی سمت من و ... . این حرکت را شاید چندین بار تکرار کنی عسلم!
10 ارديبهشت 1391

این روزهای زندگی مامان

آوین نازنینم سلام! به سنی رسیدی که محیط اطراف و حتی شرایط محیط را خیلی بهتر درک می کنی و ما دیگه کاملا احساس می کنیم که فرد سومی هم با ها مونه! داریم از پیک نیک بر میگردیم و دوست داری که کیسه زباله خشک را شما با خودت تا سطل زباله بیاری! میندازیش کنار سطل زباله و می گی "پیشی بِخوره" برای رسیدن به هدفت ممکنه چندین روش را آزمایش کنی مثلا یه بار می خواستی ظرفای غذات را جمع کنی و ببری توی آشپزخونه، لیوان را گذاشتی توی قابلمه و بشقاب را روش و سه تایی را یا هم بلند کردی و بردی   هر چیزی که نخوای انجام بدی می گی"نَمی تونم" یا "نیمیشه" یا "نیمی خوام"   ...
9 ارديبهشت 1391