آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

برای آوین عزیز

عشقم!

دختر گل مامان سلام !‌ بهت می گم:عشقم , میگی:"بیا چیشَم" (بیا جلوی چشمم) می خوای بگی :اینو بده،"اِنو بیدِه"  
6 ارديبهشت 1391

مامان فدای زبون کوچولت

دختر مامان کم کم داری جملات سه کلمه ای گفتن را شروع می کنی به عنوان نمونه میگی "آخا رو بیبین" (آقا را ببین )  نمک :"نَمَت" هویج :"بَویج" بادکنک :"بادودَک" نمی خوام: "نیمی خوام" یا "نَمی خوام" جوراب:"شیبا" راستی ماهی قرمز عید هم از دستت خودکشی کرد  
3 ارديبهشت 1391

آشیتِم

سلام عزیزکم! دخترک عزیزم این روزا حسابی شیرین زبون شدی و با حرفات کلی ما رو می خندونی! دیروز بهت گفتم عاشقتم دیدم شما هم به من می گی "آشیتَم " داری دندانهای کرسی را در میآری و کلا از غذا خوردن افتادی عزیزم!
27 فروردين 1391

من هم دوست دارم یه عالمه

وای عاشقتم مامانی کوچولو! خیلی خیلی دوست داشتنی هستی! با اون جثه ریزت خیلی با نمک حرف می زنی! دیروز داشتیم با هم بازی می کردیم یهو به من گفتی "دوسِـــت دا  رَم " خیلی برام شیرین بود! می تونم بگم بعد از مامان این دلنشین ترین حرفی بود که بهم گفتی عزیزم! وای از شمردنت چی بگم: اینجوری میشماری:"یِک،دو،سه،پَــــنج،شیش،نه،ده" آها یه چیز جالبت اینه که سراغ هر کسی را ازت بگیریم میگی"نیشت"،‌میگیم کجاست می گی"دَستشی"(دستشویی)البته بابا گاهی اوقات می ره "دَدَ" و ماهی هم میره تو "آب"
21 فروردين 1391

آوین و هفت سین

 نفس مامان سلام! تا به حال 3 بار سفره هفت سین را چیدم و شما ترکوندیش! اولین بار همه را از روی سفره بیرون اوردی و دومین بار گلودن بن سای مورد علاقه ام را نابود کردی و گل رو با ریشه اش از جا در آوردی و سومین بار هم وقتی متوجه شدم که شما توی سینی بزرگ هفت سین مشغول ماشین بازی بودی و ساتن و تور سفره زیر میز افتاده بود!
28 اسفند 1390

شیرین زبون

دختر گلم خیلی شیرین زبون و بازیگوشی مهربونم ! بادودَک = بادکنک پِستِک = پستونک شَخ بِخِر = شب بخیر تخود بخ = توتو بخ = تخم مرغ سودَتی = صورتی صوب بِخِر = صبح بخیر بَخل = بغل سشانو = زانو ژِلزِله = زلرله تِرتید = ترکید ایرمِز = قرمز ایپی : کیوی مومو = لیمو
22 اسفند 1390

تمیزک آى لذیذک

دختر ماه مامان عادت داری هر چیزی که خوردی باید ظرفاش را حتما ببری و توی ظرفشویی بگذاری! پارچه ای که روش غذا می خوری را هم باید بلافاصله بعد غذا خوردن جمع کنی (من و بابا کلی خجالت می کشیم و سعی می کنیم که شما را الگو قرار بدیم) الهی مامان قربونت بره که هر وقت کار خوبی می کنی خودت برا خودت دست می زنی و می گی "آپَرین آپَرین" تو اوج کارا و خرابکاری هات اگه ازت چیزی را بگیریم باید ازت تشکر کنیم! دیروز داشتی لیوان داغ چایی را از روی میز وسط بر می داشتی یه کمی ریختی خاله جون فرشته رفت از دستت بگیره لیوان را بهش دادی و بلافاصله  دستت را گذاشتی روی سینه ات و سرت را به سمت پایین و بالا تکون می دادی یعنی از من تشکر کنین!!! ...
21 اسفند 1390