آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

برای آوین عزیز

هوو مامان :

بابا می خواد موهاش رو کوتاه کنه و من بهش می گم که این مدلی کوتاه کن و بعدش شما می گی نه اون مدلی کوتاه کن ... و من می گم نه و شمت ادامه می دی مگه فقط بابا مال شماست که شما باید نظر بدی , همونطوری که شوهر شماست, بابای من هم هستا...  و با هم کلی می خندیم
16 فروردين 1395

کریسمس/جشن سالگرد عقد :

عاشق کریسمس هستی  ما هم امسال  تصمیم گرفتیم که شادیت رو کاملتر کنیم  بابا  یه درخت کاج خرید و من هم کلی وسیاه تزیینی برای کریسمس . بعدش با کمک هم درخت رو تزیین کردیم و از آنجاییکه شب سالگرد عقد من و بابایی هم بود  یه جشن کوچولو هم گرفتیم و حسابی بهمون خوش گذشت ... عاشقتم مامان جون که با وجودت همه چیز کاملتره ... بعدش هم شما درخت رو  بالای تختت گذاشتی و حسابی ازش لذت بردی عشق جون جونی من.
10 دی 1394

آوین و انتخاب مدرسه جدید

دلم همیشه برات بهترینها رو خواسته , همیشه من و باباجون سعی می کنیم که بهترینها رو فراهم کنیم برات عزیز دل مامان... کم کم باید بری پیش دبستان و برای رفتن به مدرسه آماده شی . من برات 3 تا مدرسه رو در نظر گرفتم 1/ مهدوی 2/ خرد  3/ نرجس و بابا هم پیشتازان کامپیوتر . با اینکه همشون از محل زندگی ما خیلی دور هستن ترجیح می دیم که اونجا ثبت نام بشی  و توی یه محیط بزرگ و مرتب آموزشی تحصیل کنی... مشکل مسافت هم رو قرار با جابجایی برطرف کنیم . پ.ن 1 : از دی ماه سال 94 برای سال تحصیلی 95 توی هر دو مدرسه خرد و مهدوی پیش ثبت نام کردم. پ.ن2 : بهمن ماه از طرف هر دو مدرسه برای مصاحبه دعوت شدیم .  توی مصاحبه مدرسه مهدوی که اول بود , د...
8 دی 1394

آخر هفته

  دختر گل مامان سلام...آخر هفته با فامیلای من رفتیم نور و محمود آباد,شما از وقتی فهمیدی که همسفرامون کیا هستن کلی ذوق داشتی و خوشحال بودی  که می خوای با هانا جون بازی کنی و کلی نقشه کشده بودی . اونجا هم ویلامون لب آب بود و شما  هم با دوستت حسابی شن بازی و ماسه بازی کردی و خوش گذروندی... و از هر جای سفر که بیشتر خوشت می اومد و بیشتر بهت خوش می گذشت می گفتی" مامان  یه بار هم با آندیا و آنیسا و وانیا بیایم اینجا" . شما حدود دو سالی می شه که چمدان مسافرتی مخصوص به خودت رو داری و وسیله های سفرت رو بصورت تفکیک شده از ما اونجا می گذاری, اما دوستت چمدون نداشت و شما با سخاوت قبول کردی توی اون دو روزی که اونجا و با ...
29 آبان 1394